مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
تا که دل را آه سیـنه راهی قــم می کند با نگاهی برضریحت دست و پا گم می کند آه چون از دل برآیـد کـار آتش می کند بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل حضرت حق قبلۀ حاجات مردم می کند هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند با سلامی نم نم اشک از دو دیده میچکد کاسه ی خالی ما لبریز از خـم می کند نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم ناگهان دل یــاد قبله گـاه هـفـتـم می کند لفظ خـواهـر گوییا مأنـوس گشته با بلا خون زینب در رگان تو تلاطم می کند کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش جستجوی یار زیر نیــزه و سم می کند با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود بازهم جـسـم عزیز مادرش گم می کند |